درباره وبلاگ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ رَسُولَکَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ، اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ صفحات وبلاگ
نویسندگان
آمار وبلاگ
خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود "امام خامنه ای(مدظله)" موضوع مطلب :
موضوع مطلب : ای راحت دلهای پریشان، نرسیدی موضوع مطلب :
ای بهانه تمام اشک های صبح جمعه ام ناله های ندبه ام !
چه می شود به این نگاه بی رمق نظر کنی! فارس حجاز ! یار دلنواز !
کی شود برای لحظه ای امید من ز سرزمین سینه ام گذر کنی!
تمام راه های آسمان برای توست و چشم های خسته زمینیان
بیا بیا !!
چرا ز آمدن میان خاکیان حذر کنی ؟! ای ستایش از سنایش تو شرمناک!
آسمان آبی نگاه تو حکایت تمام عاشقانه هاست.
کی شود مرا به جرعه ای از این نگاه میهمان کنی؟!
ای سرود هر پگاه یاس و رازقی! وی نوای چلچله وه وقت صبح !
بیا نظاره کن به صحن سینه ام ! چه می شود که آسمان قلب خسته مرا
برای یک حضور پر شکوه میهمان کنی ؟!
سیدمحسن بنی فاطمی
موضوع مطلب : یکشنبه 92 بهمن 27 :: 4:40 عصر ::
نویسنده : بهار
یک آزمون اساسی با سه پرسش اساسی
اگر عزیزی را گم کرده باشید، چه می کنید؟ آسوده و بی خیال می نشینید تا کم کم فراموشش کنید؟ یا برای یافتن او همه تلاش خود را به کار می برید. از این و آن سراغش را می گیرید. شب و روزتان را به جستجوی او می گذرانید... تا آن که او را بیابید یا نشانی از او پیدا کنید؟ کدامیک؟
اگر کسی را دوست داشته باشید و بدانید که او نیز به شما بسیار علاقه مند است، آنقدر که از بیماری شما بیمار می شود و از خوشحالی شما خوشحال، چه می کنید؟ تنها به زبان این دوستی را ابراز می کنید؟ یا در عمل، محبت خود را به او نشان می دهید؟ پیوسته در پی جلب رضایت او هستید، به مناسبت های مختلف برای او هدیه می برید، لباسی را می پوشید که او دوست دارد، از عطری استفاده می کنید که او می پسندد و ... کدامیک؟ اگر بدانید، که برای حل مشکلاتتان می توانید به کسی مراجعه کنید که آماده کمک به شما می باشد و برای ارتباط با او گفتن یک سلام کافی است، چه می کنید؟ آیا از کنار این موضوع بی تفاوت گذر می کنید؟ یا تمام تلاش خود را برای استفاده از این فرصت به کار می برید؟ کدامیک؟ اکنون ما که می گوییم در انتظار امام زمانمان نشسته ایم، او را به جان دوست داریم، گره مشکلاتمان به دست او باز می شود، چگونه ایم و چه می کنیم؟ هر صبح با سلام بر او روزمان را شروع کرده و آمدنش را از خدا می خواهیم؟
برای سلامتیش صدقه می دهیم؟
و مهم تر آن که
آنگونه که او پسندد زندگی کرده و عمرمان را سپری می کنیم؟
......... خوب است در این آزمون این سه پرسش ساده را از خود بپرسیم و به خودمان نمره دهیم.
از صفر تا بیست! امام منتظران(عج): " ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطره نبرده ایم ... " بیائید ما نیز یاد او را از خاطر نبریم و برای آمدنش دعا کنیم ... موضوع مطلب : یاحق این روزها زیاد نام عطش را میشنویم ودر روضه ها وعزاداریها سیراب می شویم از عشق حسین علیه السلام،بی تابی یک سال عطش دل، قرارمی گیرد در سینه زنیها.. این روزها نام خیمه را زیاد میشنویم وعمود خیمه،عمو،زینب ،72 یار وفادار....و درسایه همین خیمه ها ی آتش گرفته با یاد علمدار اشک می ریزی وآرام می شوی.. این روزها زیاد نام علی اضغررا می شنوی ووقتی می بینی کام نوزادی با تربت حسین براشته می شود ،دلت آرام می گیردکه هنوز هم... این روزها نام رقیه را زیاد می شنوی ووقتی دخترکان ناز محجبه را می بینی با سربند یا رقیه دلت ارام می شود که هنوز هم... این روزها ...اما دلت متلاطم می شود وقتی نام زهرا (سلام الله علیها)را می شنوی!آه مادر!مادر مادر!... یا زهرا تنها دعای توست که فرج منقم خون جگرگوشه هایت ومنقم خون مظلوم خودت وعلی علیه السلام را می رساند..دعا کن مادر..دعا کن..:((
(زلال سبز نگاهت عنایت ار بکند سوال تشنگی م را جواب خواهد شد دلا دعای فرج را بخوان که می دانم دعای زنده دلان مستجاب خواهد شد) موضوع مطلب : شنبه 92 آبان 4 :: 10:14 عصر ::
نویسنده : بهار
به نام حضرت دوست، که هر دلی در هوای اوست. او که آفرینش مان را با آدم آغازید و هدایتمان را خود بر عهده گرفت. چون از فراقش نالیدیم، به سوی خود فراخواندمان و چون از ظلم شکوه بردیم، به مهدی بشارتمان داد.و سلام بر مهدی و مشتاقان روی مهدی و عاشقان کوی مهدی. مولای من! مولای من! مولای من! مولای من! مولای من! مولای من! مولای من! اللهم ارنی الطلعة الرشیدة والغرة الحمیدة موضوع مطلب : دلت که تنگ می شود موضوع مطلب :
دریچه های آسمان را گشوده اند انگار زمین عطر خدا گرفته عطر عشق عطر مستانگی و باز تکرار می شود قصه از خود بی خود شدنم در کوچه های دلتنگ و مسکوت صبح در کوچه هایی که نسیم انگاری پیش پای میهمانی عزیز آهسته جاروب می کند راه را نرم می وزد و عشق می ورزد و دیده تر می کند آرام از شوق تکرار می شوند خاطره ها در نگاه صبح.. در چشم دیوار..
عطر نفس های به شمار افتاده یوسف می آید از عمق چاه زمان عطر مردانگی های علی عطر قدم های نجیبانه زهرا عطر پیراهن حسین عطر صبر زینب عطر عاشق شدن ماه عطر شیرین تن خدا و صدای پایت در گوش کوچه می پیچد در تنهایی من و در خاموشی دیوارها آهسته می روم تا عمیق تر تو را نفس بکشم تا خوب تر تو را بشنوم تا جانانه تر تو را باور کنم باز نمی گردانم نگاهم را تا فقط، گوش هایم تو را بشنوند می ترسم چشمان نالایقم کوچه ای خالی از تو را باور کنند می ترسم ذهنم گرفتار حساب های پوچ دنیا شود آهسته می روم می دانم که تو هم آرام از پشت سر می آیی از عطر کوچه می دانم از ریزش اشکی که گاه و بی گاه از چشم آسمان می ریزد از آرامش زمین و خاموش نفس کشیدنش از نسیمی که پر از مستی لای گل ها می پیچد می دانم تویی که به سکوت این لحظه ها عزت می دهی و من آرام درگیر آمدنت می شوم درگیر روزهایی که با پسوند خود بهانه می خواهند تا دلم را منتظر تر کنند زیر لب با تو سخن می گویم اشکالی ندارد اگر کوچه اگر دیوار اگر دنیا به دیوانگی ام بخندند مهم این است که تو ذکر هایم را می شنوی مهم این است که می دانی دلم به هوایت سبز است شک ندارم به صبحی که به عشق تو می دمد و خیالی که به هوای تو زنده می شود اگر تو در این کوچه نیستی اگر قرار نیست راه نجاتی باشد پس زندگی به امید کیست؟ آسمان برای چه بغض وا می کند؟ برای چه رو از زمینی که این چنین گناه آلودست نمی گیرد؟ چرا امتناع نمی کند از باریدن بر روزگار بی برکت بی تو زیستن؟
تاریخ را مرور می کنم تمام این هزار و چند صد سال را که تو را از بشر گرفت تمام این روزگار را که به اهمال گذشت کاش هنوز یک دنیا فاصله بود تا ماشینی شدن دنیا و دل ها کاش می شد صدای پایت در هیچ صوت انسان شکنی گم نشود تا تو را گم نکنم تا تو را گم نکنیم کاش این کوچه های باریک به ترافیک آدم ها نمی رسید کاش همیشه سکوت این کوچه برقرار بود و صدای قدم های تو... موضوع مطلب : دوشنبه 92 تیر 3 :: 6:22 عصر ::
نویسنده : بهار
مولاجان تولدت مبارک..
موضوع مطلب : پیوندهای روزانه پیوندها
|
||